درخت قرمز راوی کتاب درخت آرزو است. و از حس ها و تجربه هایش می گوید. تجربه های درختی اش مانند حرف زدن با جغدها و پروانه ها و قورباغه ها و تجربه هایش از دیدن ساکنان محل و آدم های جدید که می تواند یک رمان بسازد. درخت قرمز باور دارد که درخت ها هم می توانند با آدم ها حرف بزنند. اگر به آنها اعتماد کنند.
یک درخت بلوط پیر توی محله هست. که به خاطر برگ های قرمز زیبایش اسمش را گذاشته اند «قرمزی». او درخت آرزوی محله است. هرسال، مردم آرزوهایشان را روی تکه های پارچه می نویسند. و آن را به شاخه های درخت گره می زنند.
امسال خانواده ای جدید به محله اسبابکشی کرده اند. که البته حضورشان برای بعضی دیگر از اهالی خوشایند نیست. در بین ماجراهایی که برای دو خانواده این محله اتفاق می افتد. تجربه قرمزی به عنوان «درخت آرزو» ، می تواند نقش مهمی در سرنوشت اعضای آن خانواده داشته باشد.
اگر دیدید در یک روز بخصوص که روز خوش شانستان بود، کنار درخت بخصوصی ایستاده اید که به نظر صمیمی می آید. ضرری ندارد اگر دقیق گوش کنید. ما درخت ها نمی توانیم لطیفه تعریف کنیم. اما مطمئنا می توانیم قصه بگوییم.
آنچه بیشتر از باقی نکات در این کتاب جلب توجه می کند موضوع انسان دوستی است. اینکه اگر چه تنفر حسی است که همیشه وجود دارد، اما عشق قدرتمندتر است. و می تواند تنفر را پاک کند. همچنان که داستان با زبانی ساده و شیرین پیش می رود. اطلاعات زیاد و مفیدی را درباره درختان و حیوان ها در اختیار مخاطب قرار می دهد.
درخت آرزو اثر دیگری از نویسنده کتاب پرفروش «پاستیلهای بنفش» و برنده مدال نیوبری، کاترین اپلگیت است. نلی محجوب به فارسی برگردانده است. انتشارات پرتقال آن را چاپ و منتشر کرده است.