کتاب قصههای کهن: شاهنامه منتخبی از قصه های پندآموز و خواندنی یکی از بزرگ ترین سروده های حماسی جهان«شاهنامه» است. که متناسب با درک و فهم کودکان امروز کمی تغییر یافته و به نثری ساده و روان درآمده اند.
در بخشی از کتاب چنین آمده:
انگار خورشید و بیابان و بی آبی دست به دست هم داده بودند که رستم را شکست بدهند. رستم کم کم احساس کرد پاهایش به زور حرکت می کنند. گلویش خشک شده بود. و سرش زیر نور آفتاب حسابی داغ شده بود. رخش هم بی حال و خسته بود. و دیگر حتی نمی توانست یک قدم جلوتر برود. رستم کنار رخش گوشه ای از بیابان نشست. و مشغول حرف زدن با خدا شد. و گفت: خدایا اگر یک سپاه از دیوها و غول ها بودند آن ها را مثل آب خوردن شکست می دادم. اگر کوه های بلند رو به رویم بود همه را با مشت هایم خرد می کردم. و اگر دریا ها جلوی پایم بود همه را سر می کشیدم و می خوردم. اما با این بیابان بدون آب و علف و داغ چه کار کنم؟