حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی در سال ۳۱۹ هجری شمسی در روستای باژ شهر توس از توابع خراسان دیده به جهان گشود. وی در سرودههایش، سه مرتبه به سن خود اشاره کرده است. نخست در داستان «جنگ بزرگ کیخسرو» از تهیدستی خود در شصت و پنج سالگی میگوید. و پس از آن میافزاید که در پنجاه و هشت سالگی و زمانی که جوانی را گذرانده بود، فریدون دوباره زنده شده. و جهان را به دست گرفت که منظور وی، به تخت نشستن محمود است:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت
نوانتر شدم چون جوانی گذشت
خروشی شنیدم ز گیتی بلند
که اندیشه شد تیز و تن بیگزند
که ای نامداران و گردنکشان
که جُست از فریدونِ فرّخ نشان؟!
فریدونِ بیداردل زنده شد
زمان و زمین پیش او بنده شد
و از آنجا که زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر شرق ایران در سال ۳۸۷ ه.ق بوده، میتوان دریافت که سال زایش فردوسی ۳۲۹ ه.ق است؛ و همچنین با درنگریستن به اینکه فردوسی در سال ۳۸۷ ه.ق، پنجاه و هشت ساله بوده، میتوان درست بودن این گمان را پذیرفت. بار دوم در داستان «پادشاهی بهرام بهرامیان»، واژهٔ شصت و سه را برای سن خود میگوید. و این تاریخ را در حدود ۷۳۰ بیت بعدتر دوباره میآورد و میافزاید که در آن هنگام، روز آدینه به هُرمُزْدِ بَهمِن، یعنی روز نخست بهمن، افتادهاست. بنا بر پژوهش شاپور شهبازی، تنها در سال ۳۷۱ یزدگردی برابر با ۱۰۰۳ م، روز آدینه با روز نخست بهمن برابر افتادهاست؛ و چنانچه ۶۳ سال از آن سال کاسته شود، سال زایش فردوسی ۳۲۹ ه.ق بهدست میآید. سومین بار در پایان شاهنامه فردوسی سن خود را هفتاد و یک بیان میکند و سال خاتمه شاهنامه را ۴۰۰ ه.ق میگوید؛ و چنانچه ۷۱ از ۴۰۰ کاسته شود، برای بار سوم سال ۳۲۹ آشکار میشود.
آنطور که در منابع تاریخی آمده است وی دهقان و دهقان زاده بوده است. و از اوضاع مالی خوبی برخوردار بودند. ولی به مرور زمان همانطور که خود فردوسی نیز در شاهنامه اشاره می کند. دچار تنگدستی و بی بضاعتی می شود. نام پدرش مولانا فخرالدین احمد بود. حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی از آغاز جوانی شروع به سرودن داستان های ملی کرد. قبل از فردوسی شاعر دیگری به نام «دقیقی» شروع به سرودن افسانه ها و حماسه های ملی ایران کرده بود. که متاسفانه به دست غلامش کشته می شود. و کار او ناتمام می ماند. وقتی فردوسی از کار و سرنوشت دقیقی آگاه شد. علاقه پیدا کرد که خود این کار را انجام دهد. یکی از دوستان فردوسی کتابی به نام شاهنامه ابومنصوری به او می دهد و فردوسی از روی این کتاب ،قصه های آن را به شعر درمی آورد. فردوسی در این زمان 36 سال داشت.
از زندگانی فردوسی تا پیش از سرایش شاهنامه آگاهی چندانی در دست نیست. تنها این که پسر او در سال ۳۵۹ ه.ق زاده شده، پس فردوسی باید پیش از ۳۵۸ ه.ق ازدواج کرده باشد. از همسر فردوسی چیزی دانسته نیست. پژوهشگرانی چون حبیب یغمایی، محمدتقی بهار و ذبیحالله صفا، زنی را که در آغاز داستان «بیژن و منیژه» نام برده شده، همسر فردوسی دانسته اند.
اگر این گمان درست باشد. احتمالاً او زنی فرهیخته بوده. که توانایی چنگنوازی داشته است. و مانند خود فردوسی از خانواده ای دهقان نژاد بوده. و از آنچه که در این خانوادهها به دختران آموزش داده میشده، بهره داشته است. پسر فردوسی در سال ۳۹۶ ه.ق در ۳۷ سالگی و زمانی که فردوسی ۶۷ ساله بوده، درگذشت. فردوسی از پیشی گرفتن پسر بر پدر گله کرده و از خداوند خواستار آمرزش فرزندش می شود.
همانطور که بارها بیان شد. در سال های ابتدایی سرایش شاهنامه فردوسی که فردی ثروتمند و زمین دار بود، از نظر امرار معاش مشکلی نداشت. از طرفی علاوه بر ثروت خودش، بعضی از بزرگان شیعی مثل حسین قتیبه و علی دیلمی که به فرهنگ و ادبیات علاقه زیادی داشتند. این شاعر بزرگ را از نظر رزق و روزی و کسب معاش یاری می کردند. ولی با گذشت سالها، درست زمانی که تمام ثروت فردوسی ذره ذره خرج شد و ملک و املاکش از دست رفت. دیگر کسی نبود که این حکیم خردمند رو یاری کند. و سال های پایانی عمر فردوسی در فقر و تنگدستی سپری شد.
زمانی که فردوسی شاهنامه را تمام کرد به او پیشنهاد دادند که کتاب خود را به سلطان محمود غزنوی ،شاه ایران اهدا کند. فردوسی نیز کتابش را به محمود غزنوی اهدا می کند. اما چون مذهب سلطان محمود سنی بود و فردوسی شیعه مذهب بود این امر باعث ناراحتی سلطان محمود از فردوسی شد. شاه فردوسی را به مرگ محکوم کرد و فردوسی از خراسان به مازندران رفت.
فردوسی بعد از مدتی به توس بازگشت و سلطان محمود نیز برای عذر خواهی و قدردانی از او هدیه ای فرستاد. اما زمانی که هدیه ی سلطان محمود را آوردند فردوسی فوت کرده بود و دخترش با آن هدیه کاروانسرائی ساخت تا نام فردوسی زنده بماند.
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی در سال ۳۹۷ هجری شمسی و در 83 سالگی درگذشت! آرامگاه فردوسی در شهر توس قرار دارد.