وبلاگ

(۲) شاهنامه فردوسی

شاهنامه ۲

عشق وصف ناپذیر فردوسی به نام میهن و فرهنگ و ادب پارسی، او را به این فکر واداشت. که باید (۲) شاهنامه فردوسی برای همیشه در تاریخ جاودان بماند. او قصد داشت تا اثری که ماحصل رنج چندین ساله اش بود. را به گنجی مانا تبدیل کند. به همین خاطر، دل به یاری سلطان محمود غزنوی بست. سخن سرای اسطوره پرداز ایران بسیار با ذکاوت بود و خیلی خوب می دانست. که از کتاب های موجود در کتابخانه های بزرگ وابسته به دربارهای حاکمان به نحو احسن نگهداری می شود. بنابراین وی برای اینکه شاهنامه از دستبرد حوادث روزگار مصون بماند، نیاز به حمایت و پشتیبانی سلطان محمود غزنوی داشت. در زمانی که حکیم فردوسی ۶۵ ساله بود(سال ۳۹۴ ه.ق.). عزمش را جزم کرد تا شاهنامه را تقدیم به سلطان محمود کند. و (۲) شاهنامه فردوسی را برای همیشه جاودانه نگه دارد. بنابراین شاعر حماسه سرای ایرانی دست به ویرایش شاهنامه زد. و در نهایت، نسخه ویرایش شده این کتاب ارزشمند در سن ۷۱ سالگی وی (سال ۴۰۰ ه.ق.) به اتمام رسید.

سیستان و شاهنامه

هنگام خواندن (۲) شاهنامه فردوسی، شاید برای خواننده این سوال پیش بیاید. که چرا فردوسی «سیستان» را به عنوان محل رخ دادن بسیاری از رویدادهای مهم شاهنامه انتخاب کرده است؟ همچنین شاید کنجکاو باشید که بدانید چرا یکی از اصلی ترین پهلوانان شاهنامه، «رستم»، از دیار «سیستان» برگزیده شده؟ مردم سیستان تنها مردمی از سرزمین ایران بودند. که هیچ گاه زبان عربی را به عنوان زبان رسمی شان نپذیرفتند. همین موضوع موجب شد. تا هویت ملی ایران در این نقطه از کشور شکل بگیرد. اقدامات میهن پرستانه اقوام سیستانی در آن دوره، فردوسی را بر آن داشت. تا در شاهنامه، از سیستان سخن بگوید. و شخصیت رستم، که در خردورزی و آزادگی شهره عام و خاص بود، را خلق کند. بر اساس اظهارات شاهنامه پژوهان، «سیستان» یکی از کهن ترین مناطق ایران است. که بر اساس شواهد و قراین به دست آمده، مهد فرهنگ و تمدن بشریست. از دیرباز تاکنون، منطقه سیستان یکی از نقاط حساس کشور بوده. و در معرض خطر حملات اقوام مختلف قرار داشته، بر همین اساس، نبردهای بزرگ و سرنوشت سازی در این ناحیه از کشور رخ داده. و بسیاری از این نبردها با پیروزی همراه بوده. همین واقعیت زمینه ساز انتخاب سیستان به عنوان یکی از مهم ترین مکان های موجود در اثر حماسی شاهنامه شده.
در مورد دلیل انتخاب رستم در شاهنامه هم باید گفت، بسیاری از محققان بر این باورند که فردوسی نسبت به فرهنگ و آیین سیستانی ها شناخت داشته. و بدون دلیل، رستم را به عنوان بهترین پهلوان شاهکار ادبی اش انتخاب نکرده. به این خاطر که او از قبل، یعقوب لیث صفاری (اولین پادشاهی که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از حمله اعراب به ایران به عنوان زبان رسمی انتخاب کرد) را می شناخت. و در مورد اخلاق و منش جوانمردانه اش آگاهی داشت، با خود گمان می کرد که حتما شخصیت هایی شبیه به یعقوب لیث در سیستان وجود دارد. بنابراین، فردوسی، خداوندگار حماسه و خرد، رستم را به عنوان یکی از برترین پهلوانان شاهنامه خلق کرد.

چرا می گویند «شاهنامه آخرش خوش است»؟

«شاهنامه آخرش خوش است» یکی از معروف ‌ترین ضرب‌المثل ‌های ایرانی می باشد. که از شهرت بالایی در میان مردم برخوردار است. بیشتر ضرب المثل ‌هایی که امروزه در میان عامه مردم رواج یافته اند، ریشه‌ ای تاریخی دارند. و برگرفته از رویدادهایی هستند که سینه‌ به سینه نقل شده اند. و به دست ما رسیده اند. فردوسی برای ادای دین به دوست بزرگوار گم شده اش که او را ترغیب به سرودن شاهنامه کرده بود، در صدد برآمد تا کتاب شاهنامه را به نام سلطان محمود غزنوی کند. که مبادا در گذر زمان از بین برود:
مرا گفت کاین نامه‌ی شهریار

گرت گفته آید، به شاهان سپار

فردوسی پای عهد خود ایستاد. و شاهنامه را به نام سلطان محمود کرد. او چند بیت جسته و گریخته درباره سلطان محمود سروده و به شاهنامه اضافه کرد، اما از آنجا که حکیم خردمند طوس، شاعری مدیحه سرا نبود و جنس ستایش و ثنای وی آن گونه نبود که مورد پسند سلطان محمود قرار بگیرد، سلطان غزنوی با بی توجهی با او برخورد کرد. و اثر گرانقدر حکیم فردوسی را ناچیز جلوه داد. فردوسی از برخورد نابجای سلطان محمود آزرده خاطر شد. و آن چنان که گفته می شود، او هجونامه ای در نکوهش سلطان غزنوی سرود.
نقل شده فردوسی پس از نگارش هجونامه یاد شده، توانسته تا یک نسخه از آن را به وسیله دوستان و طرفدارانش در دستگاه حکومتی سلطان محمود، به طور مخفیانه به آخر شاهنامه موجود در کتابخانه سلطنتی اضافه کند. این اقدام موجب شده بود تا هر گاه کاتبان و خطاطان شروع به تکثیر و توزیع نسخه ها می کنند، ناگزیر هجونامه منتسب به فردوسی را نیز بنویسند.
در گذشته، هر گاه شخصی شاهنامه فردوسی را می خواند، چشمش به مدح و ستایش هایی از سلطان محمود غزنوی می خورد و با خودش گمان می کرد که سلطان محمود فردی جوانمرد بوده و در نگارش شاهنامه، به فردوسی یاری رسانده است. اما غافل از اینکه شاهنامه آخرش خوش است. و هر وقت، آنها پایان شاهنامه را می خوانند، متوجه جور و جفایی می شدند که سلطان محمود در حق فردوسی روا داشته بود.

نوشتن دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما ممکن است از این برچسب ها و خصوصیات HTML استفاده کنید:

<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>